یزد ٤٥ کیلومتر...

يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۱۵ ب.ظ

یزد 45 کیلومتر...هرچند از همون ساعت حرکت حال و هوام یه جورایی بود کلا اما تابلوی یزد 45 یه دلهره دیگه ای داشت...تاریکی شب و سر و صدای بچه های بچه ها که تو اتوبوس پیچیده...ساعت 20:29 دقیقه است حدود 6 ساعتی هست که از دانشگاه حرکت کردیم و ان شاء الله فردا حوالی ظهر میرسیم مشهد... حسین و من کنار هم نشستیم صندلی ١ و ٢ و داریم آهنگ گوش میدیم...جواد و مهدی هم پشت سر راننده ان صندلی ٣ و ٤...(حسین+جواد+مهدی=هم اتاقی هام) راستش از آهنگ هایی که حسین میذاره زیاد خوشم نمیاد نه که خوشم نیاد ولی خب معمولا همچین آهنگآیی گوش نمیدم خودم... خنده بچه ها اون عقب بلند شده خلاصه حس و حال خیلی خوبیه...


سعادت سلیمانی
نظرات این مطلب (۷)
محمد:
افرین پسر خوب.

وبلاگ خوبی داری و نباید انسان هر اهنگی رو گوش بده
امیدوارم موفق باشید
پاسخ:
ممنونم

پویا:
سلام چه زود گذشت ''''!۰۰۰چه روزای خوبی بود مدتی که مشهد بودیم
پاسخ:
اتفاقا همین امشبم با حاج جواد صحبت مشهد بود...کاش می شد باز با بچه ها بریم...
io ...:
سفر دانش آموزی ، بعدم‍ دانشجویی ، خیلی حال بی نظیریه !
(:


لینک خواهید شد..
خوشحال میشم‍ متقابلن ، من نیز هم‍!
پاسخ:
بله واقعا دوران بی نظیریه

سپاس
صادق:
قبول باشه ...
حسین صفابخش:
خیلی خوشم اومد اما آهنگای من خیلی هم قشنگه نمیدونم چرا خوشت نیومد اما این سلیقه آیه
پاسخ:
سلیقه ای که آره ولی آخه ت ت ل و رو کجای دلم بذارم!!! :$
فرشاد:
التماس دعای ویژه برادر...
پاسخ:
محتاجیم به دعا حاجی...شمام دعا کن اون قضیه جور شه مام بیایم پیش شما :)
پویا:
اینا رو کی نوشتی تو کویر که نت نداشتیم ??عکسهای موجهای ابی رو هم بزار خیلی خوب شدن
پاسخ:
یه چند ثانیه ای نت وصل شد منم استفاده لازم را نمودم :)
عکس های موج های ابی رو نمشه اینجا گذاشت که اقای پورکشی عزیز...شما که دیگه خودت تو کاری برادر !!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.