روایت عشق
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۰ ب.ظچندمین بار بود که همراه سیل بی شمار جمعیت در این مسیر در حال حرکت بودم اما درست مثل روز اول مات و مبهوت بودم و یک لحظه از گنبد یار چشم بر نمی داشتم خیابان باب القبله تقریبا به آخر رسیده بود و نزدیک در ورودی حرم شده بودم. جمعیت فوق العاده زیاد و به شکلی فشرده بود که حرکت انبوه عاشقان به سختی و زحمت انجام می شد با اینکه واقعاً دوست داشتم برای چندمین بار خود را به ضریح عشق برسانم فکری در ذهنم گذشت و با خود گفتم برای اینکه زائرانی که تازه رسیده بودند کمتر اذیت شوند و بتوانند به ضریح برسند یا حداقل داخل حرم شوند، راه خود را کج کنم و به سمت بین الحرمین بروم. چند باری بی توجه به این افکار قصد حرکت به داخل حرم را کردم ولی هر بار به یادم می آمد که به علت ازدحام در ورودی و حتی داخل حرم چه فشاری به مردم می آید و بالاخره خود را قانع کردم که به سمت بین الحرمین بروم. در همین لحظه پیرزنی کوتاه قد و لاغر اندام که یک چمدان مسافرتی بزرگ روی سرش بود درست جلوی من ظاهر شد در میان آن همه ازدحام که حتی مرد های جوان هم به سختی حرکت می کردند و تعداد زنان بسیار کم بود دهان من از تعجب باز مانده بود که این پیرزن اینجا چه می کند! به چهره ی مبهوت من نگاه کرد و با یک لهجه ی غلیظ روستایی پرسید حرم حضرت ابالفضل (ع) از کدام طرف است راه را به او نشان دادم و قبل از اینکه بخواهم حرفی از شلوغی اطراف حرم بزنم پیر زن به راه افتاد و سیل جمعیت به شکلی معجزه آسا برای پیرزن شکافته می شد و به سرعت از من دور می شد و من با همان حالت تعجب و سردرگمی توانستم فقط دور شدنش را نگاه کنم...
.
.
.
+ دیشب بعد نماز بحث کربلا شد حاج آقا به بچه ها گفت محض احتیاط حداقل پاسپورت بگیرید به احتمال قوی ویزا رایگان بشه و دوباره مرز رو باز کنن بعد از دهه ی اول محرم... نق و نوق بعضیا در اومد که همش رایگان باشه خوبه ! ! !
+ راهپیمایی اربعین از مقدمات ظهور است. از دستش ندین یه مراسم عظیم و خیلی خاصه...
+ دیشب تقریبا یه خوابی که قبلا توی کربلا دیده بودم رو دوباره دیدم.